با آخرین نفس هایم

از متن کتاب؛ "مادرم در ده سال آخر زندگی حافظه اش را رفته رفته از دست می داد. او با برادرهایم در ساراگوسا زندگی می کرد. یک بار که به دیدنش رفته بودم دیدم که بچه ها مجله ای به دستش دادند و او با دقت از اول تا آخر آن را ورق زد. بعد آن را از او گرفتند و مجله دیگری به او دادند که در واقع همان مجله اولی بود و او باز با همان دقت و علاقه آن را تا آخر ورق زد. کار مادرم به جایی رسیده بود که دیگر حتا بچه هایش را نمی شناخت و آنها را به جا نمی آورد. او از نظر بدنی تندرست بود و برای سن و سالش خیلی هم پرتحرک بود. من پیش او می رفتم، او را بغل می کردم و مدتی کنارش می ماندم؛ بعد از اتاق بیرون می آمدم و پس از چند لحظه دوباره نزد او برمی گشتم. او باز با همان حالت قبلی به رویم لبخند می زد."

یکی از سه کتابی که چندبار خواندنش از اوجب واجبات است برایم!

هزاران بار سپاس برای گذاشتن این کتاب. راستش سالها پیش از دوستی به امانت گرفتمش، کتاب یکسالی پیش من بود. در این مدت دوبار خواندمش و بعد از یکسال کتاب را به صاحبش برگرداندم که نگران بود نکند کتابخوار باشم:)

به به ، سورئالیست سینما هم که اینجاست،واقعا بونوئل فیلمهای شاهکار به تمام معنا میساخت، سینمای سورئال منو یاد دو نفر میندازه؛ بونوئل و لینچ. :x

کتاب بیشتری در مورد رسانه ها و خبرنگاری . tnx

اخه من چطورمیتونم از شما تشکر کنم؟؟؟؟ تشکر خشک و خالی بی انصافیه! به چیزی هم اعتقاد ندارم که بخوام دعاتون کنم! بهر حال مرسی از سایت وزینتون و تشکر ویژه از میامی عزیز.بین این چند هزار کتاب دنبال این کتاب می گشتم که تو اوج ناامیدی پیداش کردم.ممنون:-):-)

مرسی برای اشتراک

بسیار زیبا بود.مخصوصا از رک گویی های بونوئل حسابی لذت بردم.عقایدش هم جالب بود.عجیبن نبود،چون خیلی روراست بود جالب بود.مرسی کتابناک

فوق العاده بود.مخصوصا رک گویی های بونوئل. و کلا عقایدش راجع به هر چیز جالب بود.20

عالی بود..بایئ سعی بشه بیشتر ازین کتابها تو سایت بزارین